من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

لورنزو

چند روز پيش تو يه ماموريت كاري امين بچلا يه ايتاليايي رو كه اسمش لورنزو  بود رو به رشت آورده بود كه كار انجام بده تو  هم ديديش و خيلي دوسش داشتي اونم دو تا دختر داشت تو ايتاليا  اونم  خيلي تو رو دوست داشت و باهات كلي ايتاليايي حرف زد حرف تو هم فارسي حرف ميزدي حرف همديگرو نميفهميدين ولي ارتباط عاطفي خوبي برقرار كردين موقع رفتن لورنزو كه شد تو ميگفتي ميخوام باهاش برم ايتاليا مامانتو بغل كردي پشتشو با دست كوچولوت ميزدي و ميگفتي بزار برم تو هم با خودم ميبرم آخه كوچولوي من نگفتي ماشي بدون تو چي كار كنه عزيزم وقتي لورنزو رفت چند روز ناراحت بودي كه چرا رفته و هروقت ميرفتي تو يه گوشه اتاق قايم ميشدي ازت ميپرسيديم كجا رفت...
12 آبان 1394

دختر قشنگم

ميدوني كلمات رو خيلي اشتباه ميگي يعني براي خودت اختراع ميكني ولي بعدش معني كلمات رو هم خودت نميدوني مثلا به بلدرچين ميگي المو تخم مرغ = توختو بستني = بچلا گلا به ك و گ ميگي د مثال دفتم  گفتم  به كيك ميگي ديد روغن= غوغن ببخشيد =بخشيد آدامس = آچي ستاره ميدوني مامانت هم مثل تو بود به كلاه ميگفت تتاق به قاشق ميگفت عروس خواهرت دريا ولي بعضي از كلمات رو اشتباه ميگفت به كبوتر ميگفت گنجشك و وقتي يه خورده بزرگ شده بود ميگفت من اوچولو بودم به كبوتر ميگفتم گنگشك بچه همين يكي دوتا رو اشتباه ميگفت مثلا به پتو ميگفت آبي چون رنگش آبي بود وتا اونو بغل نميكرد نميخوابيد ...
12 آبان 1394

ستاره قشنگم

ستاره قشنگم از كجا بگم با عمو بچلا تو ماشين بوديم عمو طاها رو بغل كرد و بهش گفت ميدوني طاها خيلي دوست دارم تو با بي اعتنايي برگشتي منو بغل كردي و بهش گفتي ماشي منو دوست داره يعني اگه طاها رو دوست داشته باشي اصلا مهم نيست ولي حالا بهت بگم امن بچلا هم تو رو دوست داره اندازه يه دنيا
12 آبان 1394

دختر قشنگم

يه  روز با مامانت و دريا جونم رفتيم نمايشگاه كامپيوتر من دست دريا جونم رو گرفتم و جلوتر از مامانتون رفتيم دوري بزنيم يه هو تو اومدي و دريا رم زدي كنار و دست منو گرفتي و گفتي به دريا برو كنار مامان خودمه بعد من و دريا نگاهي به هم كرديم و خنديديم ولي اون موقع من زوق مرگ شدم انگار دنيا رو بهم دادن  خدايا ميشه منم يه روزي يه دختر خوشكل مثل تو داشته باشم ميشه تو هم با اعتماد به نفس دست منو گرفتي و مثل كسي كه از حقش دفاع ميكنه با من قدم زنان اومدي دوستون دارم باشما زندگي كردن آسون تره  
12 آبان 1394

دخترای قشنگم

ستاره قشنگم عزيزم ميدوني من تو و دريا جونم رو چقدر دوست دارم قرار بود خواهر بزرگت دريا اين وبلاگ رو كامل كنه برات اما عزيزم انگار نتونست حالا من بعد از دو سال و نيم تصميم گرفتم خودم براتون بنويسمدخترم ستاره ميدوني تو خيلي از كلمات رو اشتباهي ميگي و همين هم خيلي دوست داشتني ترت ميكنه ميدوني تو به شوهر خالت ميگي عمو بچلا آخه او ن تو رو خيلي دوست داره و اينقدر برات بستني خريده و تو به بستني ميگي بچلا پس عمو امين هم ميشه عمو بچلا منم كه ميشم خاله ماشي اما خاله نه ماشي خالي هروقت هركي بهت ميگه خاله رو صادا كن ميگي عيبه حرف بديه خاله نه ماشييييي منم عاشقتم عاشق تو خواهر خوشكلت دريا ...
12 آبان 1394
1