آرزوي من
ديگه باور نميكنم يخ زندگيم آب بشه
ديگه باور ندارم يه فرشته بياد كه من در آغوشش بگيرم
ديگه باور نميكنم بتونم يه آرزو بكنم
ديگه باور نميكنم تو كلبه زندگيم سفيد برفي سري بزنه شايد گردو قبار توي كلبه دلم ايقدر زياده كه هيچكي هيچي نميبينه
ميدوني چي خيلي سخته
اينكه باور كني ديگه نميتوني هيچي رو باور كني حتي حس تو
حس غريبه
فقط يه آرزو اينكه هيچكي هيچ وقت حس منو نداشته باشه
دارم پوست ميكنم ققنوس من آتش گرفت و خاكستر شد
آرزو ميكنم ققنوست وقتي آتش گرفت يه ققنوس جوان بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی