قلب شکسته من
سکوت چشمانم را میبندم/ در این روزگار سرد
ومن هراسان به دنبال گلهایی که شاید هیچ گا فرصت دیدنشان را نخواهم داشت
در آن روزگار که کنجشکان دانه های اشکم را میچیدند
ومن هراسان به دنبال گلهایی که شاید هیچ گا فرصت دیدنشان را نخواهم داشت
ومن در ترانه های بلبلان هنوز منتظر شکستن سکوت در خانه دلم
ودیگر فرشته ها را باور ندارم
هوا سرد است و برف نمیبارد تا شاید سرمای طاقت فرسای سکوت را برچیند
و از تو میخواهم در این ناتوانی جسم تو فقط تو میتوانی روحمان را رقصان کنی دراین باد و سرمای ویرانگر
این همه تمنا از مورچه ای که بار خویش را بردوشمان میاندازد و آفتابی که ÷وست من را مانند سیاهی زغال میکند و پوست انداختن بنده ات را دیدی
میخواهم با این سکوت طاقت فرسا به دنیایی بروم که پر از پرنده های رنگی و. شکوفه های رنگی و فرشته های رنگی انتظار من را میکشند دیگر نمیخواهم منتظر بمانم
تاوان شکستن قلبم را که خواهد داد در این روزگار قریب