من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

یه فرشته کوچولو

وقتی تنها باشی هزار نفر هم پیشت باشن باز تنهایی وقتی دوست داری تو تنهایی صدای یه فرشته کوچولو به گوشت برسه هزار تا آدم بزرگ پیشت داد بزنن بازم فکر میکنی چرا صدای اون فرشته کوچولو رو نمیشنوی وقتی منتظر ورجه ورورجه های یه فرشته شیطونی دیگه رعد و برق هم نمی ذاره صدای دلت رو نشنوی وقتی آسمون بهت نگاه میکنه اشکاشو میبینی باورت نمیشه که دلش برای تو گرفته وقت یه چیزی میمونه وقتی خیلی تنها بمونی خدا کنه به اون تنهایی عادت نکرده باشی چون این وابستگی تو رو از بین میبره برای همون به آسمون پر ستاره هرشب نگاه میکنی که نکنه چشمک زدن یه ستاره از دستت بره خدایا تو این شبای احیا یه شبی هست که سرنوشت آدما رو تو کتابت مینویسی ...
17 مرداد 1391

عشقمان در 8 مرداد 1391 یکسال بزرگتر می شود

چهار سال  میگذرد چهار سال عشق چهار سال با تو بودن ومن خوشحال از اینکه عشقمان یک سال بزگتر شده وکفشدوزک زندگی آرام آرام پرواز میکند تا به سال پنجم نزدیک شود وگرمای عشقمان همانند مرداد در تابستان و خورشیدش طلایی تر از همیشه ودر این چار سال پیچک زندگی همچنان به سوی خورشید در حرکت است ومن  وتو هنوز چشم انتظار آن فرشته هستیم که از دور دستها مارا نگاه می کند ولبخندش تن مارا میلرزاند وای کی کفشدوزکم از ین پیچک بالا میرود و در آن بالا با خداست واز او یک فرشته میخواهد که برایم ان هدیه آورد آخر کفشدوزک من  تنها کفشدوزکی است که خدا را دید     ...
11 مرداد 1391

عشقمان در 8 مرداد 1391 یکسال بزرگتر می شود

چهار سال میگذرد چهار سال عشق چهار سال با تو بودن ومن خوشحال از اینکه عشقمان یک سال بزگتر شده وکفشدوزک زندگی آرام آرام پرواز میکند تا به سال پنجم نزدیک شود وگرمای عشقمان همانند مرداد در تابستان و خورشیدش طلایی تر از همیشه ودر این چار سال پیچک زندگی همچنان به سوی خورشید در حرکت است ومن وتو هنوز چشم انتظار آن فرشته هستیم که از دور دستها مارا نگاه می کند ولبخندش تن مارا میلرزاند وای کی کفشدوزکم از ین پیچک بالا میرود و در آن بالا با خداست واز او یک فرشته میخواهد که برایم ان هدیه آورد آخر کفشدوزک من تنها کفشدوزکی است که خدا را دید ...
11 مرداد 1391