بدون عنوان
بي قرارم از اين همه اتفاق دلم جايگاه سبزي ميخواهد كه ستاره هارا با چشمانم بچينم خداوندا صبر سبزم كي به پايان ميرسد وآسمان ابريم كي آفتابي خواهد شد شب ها تا كي شب تابها به ديدارم نخواهند آمد وماهيان تا كي پري دريايي را تنها مي گذارند و ماه كي به ديدارم مي آيد امروز شقايقي ديدم عاشق ونميدانست كه عشق به ديدارش آمده كلبه اي ديدم كه فكر ميكرد خراب شده و غافل از آن بود كه كفشدوزكي در آن لانه گزيده و پرنده اي در كنج گرمخانه آواز سر ميدهد وتخمهايش به سر در آورده اند آن طرف تر در كنار ميز غذاي آشپز خانه يك ليوان چوبي بود :ه آب باران را براي ...
نویسنده :
کفشدوزک
10:06