من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

بدون عنوان

1391/3/31 10:06
نویسنده : کفشدوزک
186 بازدید
اشتراک گذاری

بي قرارم  از اين همه اتفاق دلم جايگاه سبزي ميخواهد

 

كه ستاره هارا با چشمانم بچينم

خداوندا صبر سبزم كي به پايان ميرسد

وآسمان ابريم كي آفتابي خواهد شد

شب ها تا كي شب تابها به ديدارم نخواهند آمد

وماهيان تا كي پري دريايي را تنها مي گذارند

و ماه كي به ديدارم مي آيد

امروز شقايقي ديدم عاشق

ونميدانست كه عشق به ديدارش آمده

كلبه اي ديدم كه فكر ميكرد خراب شده

و غافل از آن بود كه كفشدوزكي در آن لانه گزيده

و پرنده اي در كنج گرمخانه آواز سر ميدهد  وتخمهايش به سر در آورده اند

آن طرف تر در كنار ميز غذاي آشپز خانه يك ليوان چوبي بود :ه آب باران را براي  كفشدوزك جمع ميكرد وكلبه اي ديدم كه نميدانست

هنوز زندگي در آن جريان داشت و كلبه اي ديدم كه نميدانست

واز تنهايي ستاره هاي آسمان را ميشمرد اما يك بار هم همدم كفشدوزك تنها نشد

جون كلبه اي ديدم كه نميدانست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)