بدون عنوان
بي قرارم از اين همه اتفاق دلم جايگاه سبزي ميخواهد
كه ستاره هارا با چشمانم بچينم
خداوندا صبر سبزم كي به پايان ميرسد
وآسمان ابريم كي آفتابي خواهد شد
شب ها تا كي شب تابها به ديدارم نخواهند آمد
وماهيان تا كي پري دريايي را تنها مي گذارند
و ماه كي به ديدارم مي آيد
امروز شقايقي ديدم عاشق
ونميدانست كه عشق به ديدارش آمده
كلبه اي ديدم كه فكر ميكرد خراب شده
و غافل از آن بود كه كفشدوزكي در آن لانه گزيده
و پرنده اي در كنج گرمخانه آواز سر ميدهد وتخمهايش به سر در آورده اند
آن طرف تر در كنار ميز غذاي آشپز خانه يك ليوان چوبي بود :ه آب باران را براي كفشدوزك جمع ميكرد وكلبه اي ديدم كه نميدانست
هنوز زندگي در آن جريان داشت و كلبه اي ديدم كه نميدانست
واز تنهايي ستاره هاي آسمان را ميشمرد اما يك بار هم همدم كفشدوزك تنها نشد
جون كلبه اي ديدم كه نميدانست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی