من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

سکوتی که با خنده هایت روزی همچون گل شکفته خواهد شد آرزوی من است

1392/2/10 16:44
نویسنده : کفشدوزک
841 بازدید
اشتراک گذاری
سکوتی که مرا میشکند وسینه ام را مملو از درد میکند تو هستی و خود نمیدانی
وقتی صدای خنده هایت را در رویاهایم میشنوم بغض تمام وجودم را میگیرد
وتو خود نمیدانی
وقتی به کودکیام فکر میکنم عروسک زیبایی را که هدیه مادر مهربانم برای تولدم بود را به یاد میآورم میخندید گریه میکرد موهایش را شانه میکردم تو بودی و خود نمیدانستی
وقتی تنهاییم را با رویای داشتن تو پر کردم و سکوتم را گریه هایم میشکست گریه هایی که رویای با تو بودن را آرزو دارد اما باز نمیدانی
وقتی بودنت برایم آرزوست نبودنت را به رخ میکشی و خود نمیدانی
دلم میخوااهد رویایم را با آمدنت به واقعیتی شیرین تبدیل کنی پس چرا نمیآیی
وآن زمان که سکوتم به خنده های آسمانیت تبدیل میشود
وخانه ای که پر از عطر محبت میشود تو هستی و خود نمیسدانی
بیا ای فرشته کوچک تنهاییم بیا که با آمدنت آرزوهایم دیگر تنها نمیگذاری برای بغض سالهای تنهاییمن دیگر تنهایم نگذار بیا که خود نمیدانی



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)