روز تولدت ای مهدی موعود من هدیه خودم و دوستام رو از تو می خوام
رقصان در باد خندان در کوه شادان در اب هر جا که بودم تنها نبودم
آن ماهی ها آن کوه و دریا همراهم بود تا آسمانها
درراه بودم کفشدوزکی بود با خال رنگی با خود گفتم رنگ قشنگی با کودک خود میکرد پرواز
یک ذره دورتر در آسمانها پروانه ای داشت پرواز میکرد
شب بود و تنها ماه در آسمانها لالایی میخواند تنهای تنها
من بودم و من با این همه رنگ در انتظار نقاشی برگ
برگی که میخواست سبز رنگ باشد با تنهایی در جنگ باشد
تنها نبودم آنها بودند
منتظر یک آوا بودم در انتظار فردا بودم
یک کودک شاد من را صدا کرد از تنهایی من را رها کرد
یک برگ و یک رنگ اوداد برایم نقاشیش بود زیبا و خوشرنگ
یک کفشدوزک پرواز می کرد من راصدایی با ناز می کرد می گفت دیگر تنها نمانی بی عشق هرگز بامانمانی
اوهدیه ای داد در عید میلاد قاصدکی داد او گفت الهی باآرزویت می گردی تو شاد
آهی کشیدم آز خواب پریدم یک مشت خوبی از باغچه چیدم
یک باغ پر از فرشته دیدم دادم به دوستام دوستای خوبم الهی تا عید تنها نمونند توی دلاشون فرشته باشه این هدیه یک ستاره باشه باشه