من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

رقصان در باد

1391/6/27 10:18
نویسنده : کفشدوزک
493 بازدید
اشتراک گذاری

در جاده كه بودم آماده شدن درختان را براي خواب زمستاني ميديدم

در جاده كه بودم يكي يكي درختها لباس سبزشان را از تن بيرون ميكردند

در جاده كه بودم ديدم كه پاييز لباس قرمز و زرد و نارنجي را آماده ميكند

در جاده كه بودم پاييز با مهر كودكان را براي مدرسه آماده ميكرد

در جاده كه بودم دلم ميخواست پاييز يك لباس قرمز برايم هديه ميداد با مهر

در جاده كه بودم فكر كردم كه چقدر خسته ام مانند درختان

در جاده كه بودمدلم ميخواست لباس خواب قرمزي تن كنم

و وقتي از خواب بيدار ميشدم مانند درختان تولد دوباره بهار را ميديدم

از بي برگي خسته ام

من تولد گلها و پرنده ها را روي درختان ديدم

واز بهار تولد فرشته اي را آرزو كردم

در جاده كه بودم از خدا خواستم با لالايي باد پاييز به خواب روم و وقتي بيدار شدم

تولد جوجه ها و شكوفه هاي درختان را همراه با دوستانمان جشن بگيرم

فرشته ها را دورو برم رقصان ببينم خداوندا ديگر نميخواهم من و دوستانمان در انتهاي اين جاده تنها باشيم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)