من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

شربت عسل در رمضان

شيريني شربت زعفران شيريني شيرينه باميه در رمضان شيريني يك جام عسل را در ماه تو چشييدم خداوندا دوستانم را تنها نگذار نگذار  سفره مان خالي بماند امروز فرشته ها  افطار با جام عسل جشن گرفتند پايكوبي كردند خداوندا طعم شيرينش را  ارزاني دار به همه دوستانمان
8 مرداد 1391

شربت عسل در رمضان

شيريني شربت زعفران شيريني شيرينه باميه در رمضان شيريني يك جام عسل را در ماه تو چشييدم خداوندا دوستانم را تنها نگذار نگذار سفره مان خالي بماند امروز فرشته ها افطار با جام عسل جشن گرفتند پايكوبي كردند خداوندا طعم شيرينش را ارزاني دار به همه دوستانمان
8 مرداد 1391

برای گندم طلایی

براي گندم خوشه اي چيدم وسر سفره افطار هديه اي داد به من او برايم يك سبد آرزو پيشكش كرد نان گندم سيب روزها چقدر زيبايند دم افطار صداي فرشته اي را شنيدم كه به دوستم با دستهاي كوچكش گندمي تعارف ميكرد سفره زيبايش پر بود از عطر گلاب سفره اش با گندم كامل شد هديه اي كه خدا با مهرباني برايش فرستاد آخر سر سفره تاديروز جاي گندم خالي بود بركتي كه خدا از هيچ بنده اي دريغ نميكرد وتنهايي تنها ديگر نميماند با گندم وصدايي آمد يك فرشته با مداد رنگي سفره افتار را ميكرد نقاشي وطلايي رنگي از خدا هديه اي بر سفره يك دانه گندم ميكشيد او آرام وخدا را ميكرد صدا خوشه اي گندم خواست واز او خواست دگر بر سر سفره هيچ كسي رنگي نكشد ...
8 مرداد 1391

برای گندم طلایی

براي گندم خوشه اي چيدم وسر سفره افطار هديه اي داد به من او برايم يك سبد آرزو پيشكش كرد نان گندم سيب روزها چقدر زيبايند دم افطار صداي فرشته اي را شنيدم كه به دوستم با دستهاي كوچكش گندمي تعارف ميكرد سفره زيبايش پر بود از عطر گلاب سفره اش با گندم كامل شد هديه اي كه خدا با مهرباني برايش فرستاد آخر سر سفره تاديروز جاي گندم خالي بود بركتي كه خدا از هيچ بنده اي دريغ نميكرد وتنهايي تنها ديگر نميماند با گندم وصدايي آمد يك فرشته با مداد رنگي سفره افتار را ميكرد نقاشي وطلايي رنگي از خدا هديه اي بر سفره يك دانه گندم ميكشيد او آرام وخدا را ميكرد صدا خوشه اي گندم خواست واز او خواست دگر بر سر سفره هيچ كسي رنگي نكشد ...
8 مرداد 1391

هديه ام را گرفتم حالا ممنونم

خدايا هديه ام را حالا فرستادي ماهي ها رقصيدند وستاره هاي درياييييييييييييييييييييييييييييي آواز ميخوانند و يك صدف آرام و مبهوت ايستاده و نگاهش را بر نميدارد اي آفريننده ستاره هاي دريايي ديشب ستاره هاي آسمانت به صدف چشمك ميزدندن  صدايش را به گوشم رساندي  ومن معجزه خداوننننننننننننننننننننننننننننننند را يك بار ديگر با چشمانم ديدم صدفي كه ديگر تنها نيست او يك مرواريييييييييييييييييييييييييييد همراه داشت و باز مبهوت بوددددددددددددددددددددددد همين حالا اولين سفره ماهت را گستراندي از همين حالا دوستانم را يكي يكي از ميوه باغت بده و از آرامش آنها را سيييييييييييييييييراااااااااااااااااااااااب كن خدايا  اي آفريننده زمين و آسما...
4 مرداد 1391

هديه ام را گرفتم حالا ممنونم

خدايا هديه ام را حالا فرستادي ماهي ها رقصيدند وستاره هاي درياييييييييييييييييييييييييييييي آواز ميخوانند و يك صدف آرام و مبهوت ايستاده و نگاهش را بر نميدارد اي آفريننده ستاره هاي دريايي ديشب ستاره هاي آسمانت به صدف چشمك ميزدندن صدايش را به گوشم رساندي ومن معجزه خداوننننننننننننننننننننننننننننننند را يك بار ديگر با چشمانم ديدم صدفي كه ديگر تنها نيست او يك مرواريييييييييييييييييييييييييييد همراه داشت و باز مبهوت بوددددددددددددددددددددددد همين حالا اولين سفره ماهت را گستراندي از همين حالا دوستانم را يكي يكي از ميوه باغت بده و از آرامش آنها را سيييييييييييييييييراااااااااااااااااااااااب كن خدايا اي آفريننده زمين و آسمان من با تو ديگ...
4 مرداد 1391

برای دکترم پاکروش که دستانش مرا یاد قدرت خداوند میاندازد

دیروز دوباره تو را دیدم . نمیدانم موهای سپیدت چرا روحم را آرام میکند .جواب سوالهای مرانداده آرام شدم در چشمانت نوری بود که به من امید هدیه میداد و در صدای فریادت سکوتی بود که به من احساس یک نسیم در یک صبح بهاری را داد در دستانت نوری بود که روشنایی مهتاب به آن خیره میشد ونفست مرا یاد مسیح میانداخت وای که خداوند چه  هدیه ای به مادرت ارزانی داد هدیه ای پاک هر زمان که به تو نگاه میکنم از خدا میخواهم به من ودوستانم فرشته ای  از رنگ تو  برایم نقاشی کند در ماهی که ما مهمان خداییم .سفره اش پر باشد از عطر گل یاس آسمانی دیگر نمخواهم سر سفره ات من و دوستانم تنها باشیم برایمان فرشته ای از رنگ مهربانی ارزانی دار  ...
29 تير 1391