من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

بدون عنوان

خداوندا اشكهايم را پذيرا باش توميداني در دلم چه ميگذرد اي آفريننده ماه براي دردي كه كشيدم آرزويم را درياب براي روزهاي تنهاييم من را تنها نگذار بخاطر اشكهايي كه ريختم به بهترين دوستي كه نديده ام آرامشي ده كه تا امروز مانندش را نديده باشم تو را به همه زيبايي هايت قسم عشقش را جولانگاه اهريمن پوچي نكن اي آفريننده فرشته ها دستان بهترين دوستم را بگير او را تنها نگذار قسم به تنهايي كه سالها كشيده ام خداوند تو راقسم به اشك هايي كه ريخته ام دستان دوستم را بگير واورا با خوشبختي همدمش كن ...
31 خرداد 1391

بدون عنوان

وقتي تو امدي باورم نشد  وقتي تو آمدي هنوز من خواب بودم رنگ خدا را ديدم وقتي آمدي رنگ خدا سفيد بود  وقتي آمدي روزگارم  زيباست اين روزها وقتي مادر قصد مهماني داشت  او مهمانش بود  وقتي امد مادر نميدانست واي تنم ميلرزيد  وقتي امدي  از چشمان مادر باران ميباريد وقتي آمدي  خانه ام پر بود از عشق  ااز نور  وسپيدي نگاه  آفريننده خورشيد از دور پيدا بود وقتي آمدي خانه نوراني شد معجزه  رنگي شد وقتي امدي  آسمان آبي شد  وقتي آمدي  من دلم رنگي شد وقتي آمدي اي خدا دل دوستان مرا به نسيمت بنواز خانشان را پر كن از رنگت ...
31 خرداد 1391

بدون عنوان

وقتي تو امدي باورم نشد وقتي تو آمدي هنوز من خواب بودم رنگ خدا را ديدم وقتي آمدي رنگ خدا سفيد بود وقتي آمدي روزگارم زيباست اين روزها وقتي مادر قصد مهماني داشت او مهمانش بود وقتي امد مادر نميدانست واي تنم ميلرزيد وقتي امدي از چشمان مادر باران ميباريد وقتي آمدي خانه ام پر بود از عشق ااز نور وسپيدي نگاه آفريننده خورشيد از دور پيدا بود وقتي آمدي خانه نوراني شد معجزه رنگي شد وقتي امدي آسمان آبي شد وقتي آمدي من دلم رنگي شد وقتي آمدي اي خدا دل دوستان مرا به نسيمت بنواز خانشان را پر كن از رنگت از سفيدو صورتي وقتي آمدي ...
31 خرداد 1391

بدون عنوان

تقدير چنين بود   تقدرير چنين بود كه من سالها در انتظار فرشته اي بمانم كه در دوردستها شايد انتظار مرا مي كشيد تقدير چنين بود زيرباران نشانه اي از خداوند پيداكنم تقدير چنين بود كه من با موسيقي گلها انتظار را به پايان رسانم تنهايي مرا دنبال ميكند هر جا كه باشم ومن گريزان از تنهايي  تقدير چنين بود آسمان دلم بارانيست  تنها دعا مرا ميخواند  سبزي روحم رو به خزان است تقدير چنين است من بهار را ميخوانم ،در زمستان  شكوفه  را فرياد زدم تقدير چنين بود تقدير چنين است كه مقرر گرديد ودعا تنها به سراغم آمد  وبه من قول بهار ديگري داد تقدير چنين بود ...
31 خرداد 1391

بدون عنوان

تقدير چنين بود تقدرير چنين بود كه من سالها در انتظار فرشته اي بمانم كه در دوردستها شايد انتظار مرا مي كشيد تقدير چنين بود زيرباران نشانه اي از خداوند پيداكنم تقدير چنين بود كه من با موسيقي گلها انتظار را به پايان رسانم تنهايي مرا دنبال ميكند هر جا كه باشم ومن گريزان از تنهايي تقدير چنين بود آسمان دلم بارانيست تنها دعا مرا ميخواند سبزي روحم رو به خزان است تقدير چنين است من بهار را ميخوانم ،در زمستان شكوفه را فرياد زدم تقدير چنين بود تقدير چنين است كه مقرر گرديد ودعا تنها به سراغم آمد وبه من قول بهار ديگري داد تقدير چنين بود كه مقرر گرديد ...
31 خرداد 1391

بدون عنوان

بي قرارم  از اين همه اتفاق دلم جايگاه سبزي ميخواهد   كه ستاره هارا با چشمانم بچينم خداوندا صبر سبزم كي به پايان ميرسد وآسمان ابريم كي آفتابي خواهد شد شب ها تا كي شب تابها به ديدارم نخواهند آمد وماهيان تا كي پري دريايي را تنها مي گذارند و ماه كي به ديدارم مي آيد امروز شقايقي ديدم عاشق ونميدانست كه عشق به ديدارش آمده كلبه اي ديدم كه فكر ميكرد خراب شده و غافل از آن بود كه كفشدوزكي در آن لانه گزيده و پرنده اي در كنج گرمخانه آواز سر ميدهد  وتخمهايش به سر در آورده اند آن طرف تر در كنار ميز غذاي آشپز خانه يك ليوان چوبي بود :ه آب باران را براي  ...
31 خرداد 1391

بدون عنوان

گفت من يه دوست ميخوام گفت توميتوني اهليم كني گفت اون وقت چي ميشه گفت اگه اهليم كردي ميتوني هر كاري دلت خواست باهام بكني
31 خرداد 1391

بدون عنوان

بي قرارم از اين همه اتفاق دلم جايگاه سبزي ميخواهد كه ستاره هارا با چشمانم بچينم خداوندا صبر سبزم كي به پايان ميرسد وآسمان ابريم كي آفتابي خواهد شد شب ها تا كي شب تابها به ديدارم نخواهند آمد وماهيان تا كي پري دريايي را تنها مي گذارند و ماه كي به ديدارم مي آيد امروز شقايقي ديدم عاشق ونميدانست كه عشق به ديدارش آمده كلبه اي ديدم كه فكر ميكرد خراب شده و غافل از آن بود كه كفشدوزكي در آن لانه گزيده و پرنده اي در كنج گرمخانه آواز سر ميدهد وتخمهايش به سر در آورده اند آن طرف تر در كنار ميز غذاي آشپز خانه يك ليوان چوبي بود :ه آب باران را براي كفشدوزك جمع...
31 خرداد 1391

بدون عنوان

گفت من يه دوست ميخوام گفت توميتوني اهليم كني گفت اون وقت چي ميشه گفت اگه اهليم كردي ميتوني هر كاري دلت خواست باهام بكني
31 خرداد 1391