کفشدوزک
وقتی رو برگها قدم میزدم و به آسمون نگاه میکردم و دنبالت میگشتم تو رو ندیدم وقتی موسیقی باد برام لالایی میخوند و نسیم منتظرم بود بازم دنبالت گشتم ولی تو رو ندیدم وقتی اون طرف یه مورچه داشت برای مورچه کوچولو یه داستان تعریف می کرد بازم جات خالی بود وقتی شبا به مهتاب نگاه میکردم اون پایین درخت یه عنکبوت برای دخترش داشت تار می زد باززززززززززز تو رو ندیدم وقتی خورشید بدنم رو گرم میکرد رفتم تو رودخونه شنا کنم یه وال که بچش باهاش تو آب جشن تولد گرفته بودن هر چی گشتم باز تورو ندیدم وقتی به آسمون نگاه میکردم ستاره هارو می شمردم یه فرشته کوچولو اون بالا بود نگام کرد صدام کرد تو گوشم گفت من همونم پشت اون ستاره آخریهپ...
نویسنده :
کفشدوزک
8:27