رقصان در باد
در جاده كه بودم آماده شدن درختان را براي خواب زمستاني ميديدم در جاده كه بودم يكي يكي درختها لباس سبزشان را از تن بيرون ميكردند در جاده كه بودم ديدم كه پاييز لباس قرمز و زرد و نارنجي را آماده ميكند در جاده كه بودم پاييز با مهر كودكان را براي مدرسه آماده ميكرد در جاده كه بودم دلم ميخواست پاييز يك لباس قرمز برايم هديه ميداد با مهر در جاده كه بودم فكر كردم كه چقدر خسته ام مانند درختان در جاده كه بودمدلم ميخواست لباس خواب قرمزي تن كنم و وقتي از خواب بيدار ميشدم مانند درختان تولد دوباره بهار را ميديدم از بي برگي خسته ام من تولد گلها و پرنده ها را روي درختان ديدم واز بهار تولد فرشته اي را آرزو كردم ...
نویسنده :
کفشدوزک
10:18
رقصان در باد
در جاده كه بودم آماده شدن درختان را براي خواب زمستاني ميديدم در جاده كه بودم يكي يكي درختها لباس سبزشان را از تن بيرون ميكردند در جاده كه بودم ديدم كه پاييز لباس قرمز و زرد و نارنجي را آماده ميكند در جاده كه بودم پاييز با مهر كودكان را براي مدرسه آماده ميكرد در جاده كه بودم دلم ميخواست پاييز يك لباس قرمز برايم هديه ميداد با مهر در جاده كه بودم فكر كردم كه چقدر خسته ام مانند درختان در جاده كه بودمدلم ميخواست لباس خواب قرمزي تن كنم و وقتي از خواب بيدار ميشدم مانند درختان تولد دوباره بهار را ميديدم از بي برگي خسته ام من تولد گلها و پرنده ها را روي درختان ديدم واز بهار تولد فرشته اي را ...
نویسنده :
کفشدوزک
10:18
بدون عنوان
روزی یه مسافر کوچولویی دنبال یه خونه میگشت یه خونه که پنجره هاش شکلاتی بود و درش از آب نبات ساخته شده بود توی اتاق خوابش یه تخت از بیسکویت کرمدار بود و بالای سرش یه ستاره چراغ خوابش وای چه اتاق قشنگی میشد اگه مامانش شبا موقع خواب براش قصه اومدنش رو تعریف میکرد و صبحا باباییش یا آهنگ خورشید خانم از خواب بیدارش میکرد مسافر کوچولو چمدونشو بسته بود اما آخه چه جوری کجا باید یکی رو پیدا میکرد که پنجره شکلاتی داشته باشه و درش آب نباتی باشه یه هو یه صدایی از یه فرشته بهش رسید بیا بیا مسافر کوچولوی من من پنجرمو از شکلات ساختم از یه آب نبات هم یه در خوشکل میسازم یه رختخواب با بیسکویت کرم دار که وقتی میخواب نرم و گرم ...
نویسنده :
کفشدوزک
11:57
بدون عنوان
روزی یه مسافر کوچولویی دنبال یه خونه میگشت یه خونه که پنجره هاش شکلاتی بود و درش از آب نبات ساخته شده بود توی اتاق خوابش یه تخت از بیسکویت کرمدار بود و بالای سرش یه ستاره چراغ خوابش وای چه اتاق قشنگی میشد اگه مامانش شبا موقع خواب براش قصه اومدنش رو تعریف میکرد و صبحا باباییش یا آهنگ خورشید خانم از خواب بیدارش میکرد مسافر کوچولو چمدونشو بسته بود اما آخه چه جوری کجا باید یکی رو پیدا میکرد که پنجره شکلاتی داشته باشه و درش آب نباتی باشه یه هو یه صدایی از یه فرشته بهش رسید بیا بیا مسافر کوچولوی من من پنجرمو از شکلات ساختم از یه آب نبات هم یه در خوشکل میسازم یه رختخواب با بیسکویت کرم دار که وقتی میخواب نرم...
نویسنده :
کفشدوزک
11:57
یه فرشته کوچولو
وقتی تنها باشی هزار نفر هم پیشت باشن باز تنهایی وقتی دوست داری تو تنهایی صدای یه فرشته کوچولو به گوشت برسه هزار تا آدم بزرگ پیشت داد بزنن بازم فکر میکنی چرا صدای اون فرشته کوچولو رو نمیشنوی وقتی منتظر ورجه ورورجه های یه فرشته شیطونی دیگه رعد و برق هم نمی ذاره صدای دلت رو نشنوی وقتی آسمون بهت نگاه میکنه اشکاشو میبینی باورت نمیشه که دلش برای تو گرفته وقت یه چیزی میمونه وقتی خیلی تنها بمونی خدا کنه به اون تنهایی عادت نکرده باشی چون این وابستگی تو رو از بین میبره برای همون به آسمون پر ستاره هرشب نگاه میکنی که نکنه چشمک زدن یه ستاره از دستت بره خدایا تو این شبای احیا یه شبی هست که سرنوشت آدما رو تو کتابت مینویسی خ...
نویسنده :
کفشدوزک
11:14
یه فرشته کوچولو
وقتی تنها باشی هزار نفر هم پیشت باشن باز تنهایی وقتی دوست داری تو تنهایی صدای یه فرشته کوچولو به گوشت برسه هزار تا آدم بزرگ پیشت داد بزنن بازم فکر میکنی چرا صدای اون فرشته کوچولو رو نمیشنوی وقتی منتظر ورجه ورورجه های یه فرشته شیطونی دیگه رعد و برق هم نمی ذاره صدای دلت رو نشنوی وقتی آسمون بهت نگاه میکنه اشکاشو میبینی باورت نمیشه که دلش برای تو گرفته وقت یه چیزی میمونه وقتی خیلی تنها بمونی خدا کنه به اون تنهایی عادت نکرده باشی چون این وابستگی تو رو از بین میبره برای همون به آسمون پر ستاره هرشب نگاه میکنی که نکنه چشمک زدن یه ستاره از دستت بره خدایا تو این شبای احیا یه شبی هست که سرنوشت آدما رو تو کتابت مینویسی ...
نویسنده :
کفشدوزک
11:14
عشقمان در 8 مرداد 1391 یکسال بزرگتر می شود
چهار سال میگذرد چهار سال عشق چهار سال با تو بودن ومن خوشحال از اینکه عشقمان یک سال بزگتر شده وکفشدوزک زندگی آرام آرام پرواز میکند تا به سال پنجم نزدیک شود وگرمای عشقمان همانند مرداد در تابستان و خورشیدش طلایی تر از همیشه ودر این چار سال پیچک زندگی همچنان به سوی خورشید در حرکت است ومن وتو هنوز چشم انتظار آن فرشته هستیم که از دور دستها مارا نگاه می کند ولبخندش تن مارا میلرزاند وای کی کفشدوزکم از ین پیچک بالا میرود و در آن بالا با خداست واز او یک فرشته میخواهد که برایم ان هدیه آورد آخر کفشدوزک من تنها کفشدوزکی است که خدا را دید ...
نویسنده :
کفشدوزک
10:22
عشقمان در 8 مرداد 1391 یکسال بزرگتر می شود
چهار سال میگذرد چهار سال عشق چهار سال با تو بودن ومن خوشحال از اینکه عشقمان یک سال بزگتر شده وکفشدوزک زندگی آرام آرام پرواز میکند تا به سال پنجم نزدیک شود وگرمای عشقمان همانند مرداد در تابستان و خورشیدش طلایی تر از همیشه ودر این چار سال پیچک زندگی همچنان به سوی خورشید در حرکت است ومن وتو هنوز چشم انتظار آن فرشته هستیم که از دور دستها مارا نگاه می کند ولبخندش تن مارا میلرزاند وای کی کفشدوزکم از ین پیچک بالا میرود و در آن بالا با خداست واز او یک فرشته میخواهد که برایم ان هدیه آورد آخر کفشدوزک من تنها کفشدوزکی است که خدا را دید ...
نویسنده :
کفشدوزک
10:22