من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

رقصان در باد

در جاده كه بودم آماده شدن درختان را براي خواب زمستاني ميديدم در جاده كه بودم يكي يكي درختها لباس سبزشان را از تن بيرون ميكردند در جاده كه بودم ديدم كه پاييز لباس قرمز و زرد و نارنجي را آماده ميكند در جاده كه بودم پاييز با مهر كودكان را براي مدرسه آماده ميكرد در جاده كه بودم دلم ميخواست پاييز يك لباس قرمز برايم هديه ميداد با مهر در جاده كه بودم فكر كردم كه چقدر خسته ام مانند درختان در جاده كه بودمدلم ميخواست لباس خواب قرمزي تن كنم و وقتي از خواب بيدار ميشدم مانند درختان تولد دوباره بهار را ميديدم از بي برگي خسته ام من تولد گلها و پرنده ها را روي درختان ديدم واز بهار تولد فرشته اي را آرزو كردم ...
27 شهريور 1391

رقصان در باد

در جاده كه بودم آماده شدن درختان را براي خواب زمستاني ميديدم در جاده كه بودم يكي يكي درختها لباس سبزشان را از تن بيرون ميكردند در جاده كه بودم ديدم كه پاييز لباس قرمز و زرد و نارنجي را آماده ميكند در جاده كه بودم پاييز با مهر كودكان را براي مدرسه آماده ميكرد در جاده كه بودم دلم ميخواست پاييز يك لباس قرمز برايم هديه ميداد با مهر در جاده كه بودم فكر كردم كه چقدر خسته ام مانند درختان در جاده كه بودمدلم ميخواست لباس خواب قرمزي تن كنم و وقتي از خواب بيدار ميشدم مانند درختان تولد دوباره بهار را ميديدم از بي برگي خسته ام من تولد گلها و پرنده ها را روي درختان ديدم واز بهار تولد فرشته اي را ...
27 شهريور 1391

بدون عنوان

روزی یه مسافر کوچولویی دنبال یه خونه میگشت یه خونه که پنجره هاش شکلاتی بود و درش از آب نبات ساخته شده بود توی اتاق خوابش یه تخت از بیسکویت کرمدار بود و بالای سرش یه ستاره چراغ خوابش وای چه اتاق قشنگی میشد اگه مامانش شبا موقع خواب براش قصه اومدنش رو تعریف میکرد و صبحا باباییش یا آهنگ خورشید خانم از خواب بیدارش میکرد مسافر کوچولو چمدونشو بسته بود اما آخه چه جوری کجا باید یکی رو پیدا میکرد که پنجره شکلاتی داشته باشه و درش آب نباتی باشه یه هو یه صدایی از یه فرشته بهش رسید بیا بیا مسافر کوچولوی من من پنجرمو از شکلات ساختم از یه آب نبات هم یه در خوشکل میسازم یه رختخواب با بیسکویت کرم دار که وقتی میخواب نرم و گرم ...
19 شهريور 1391

بدون عنوان

روزی یه مسافر کوچولویی دنبال یه خونه میگشت یه خونه که پنجره هاش شکلاتی بود و درش از آب نبات ساخته شده بود توی اتاق خوابش یه تخت از بیسکویت کرمدار بود و بالای سرش یه ستاره چراغ خوابش وای چه اتاق قشنگی میشد اگه مامانش شبا موقع خواب براش قصه اومدنش رو تعریف میکرد و صبحا باباییش یا آهنگ خورشید خانم از خواب بیدارش میکرد مسافر کوچولو چمدونشو بسته بود اما آخه چه جوری کجا باید یکی رو پیدا میکرد که پنجره شکلاتی داشته باشه و درش آب نباتی باشه یه هو یه صدایی از یه فرشته بهش رسید بیا بیا مسافر کوچولوی من من پنجرمو از شکلات ساختم از یه آب نبات هم یه در خوشکل میسازم یه رختخواب با بیسکویت کرم دار که وقتی میخواب نرم...
19 شهريور 1391

یه فرشته کوچولو

وقتی تنها باشی هزار نفر هم پیشت باشن باز تنهایی وقتی دوست داری تو تنهایی صدای یه فرشته کوچولو به گوشت برسه هزار تا آدم بزرگ پیشت داد بزنن بازم فکر میکنی چرا صدای اون فرشته کوچولو رو نمیشنوی وقتی منتظر ورجه ورورجه های یه فرشته شیطونی دیگه رعد و برق هم نمی ذاره صدای دلت رو نشنوی وقتی آسمون بهت نگاه میکنه اشکاشو میبینی باورت نمیشه که دلش برای تو گرفته وقت یه چیزی میمونه وقتی خیلی تنها بمونی خدا کنه به اون تنهایی عادت نکرده باشی چون این وابستگی تو رو از بین میبره برای همون به آسمون پر ستاره هرشب نگاه میکنی که نکنه چشمک زدن یه ستاره از دستت بره خدایا تو این شبای احیا یه شبی هست که سرنوشت آدما رو تو کتابت مینویسی خ...
17 مرداد 1391

یه فرشته کوچولو

وقتی تنها باشی هزار نفر هم پیشت باشن باز تنهایی وقتی دوست داری تو تنهایی صدای یه فرشته کوچولو به گوشت برسه هزار تا آدم بزرگ پیشت داد بزنن بازم فکر میکنی چرا صدای اون فرشته کوچولو رو نمیشنوی وقتی منتظر ورجه ورورجه های یه فرشته شیطونی دیگه رعد و برق هم نمی ذاره صدای دلت رو نشنوی وقتی آسمون بهت نگاه میکنه اشکاشو میبینی باورت نمیشه که دلش برای تو گرفته وقت یه چیزی میمونه وقتی خیلی تنها بمونی خدا کنه به اون تنهایی عادت نکرده باشی چون این وابستگی تو رو از بین میبره برای همون به آسمون پر ستاره هرشب نگاه میکنی که نکنه چشمک زدن یه ستاره از دستت بره خدایا تو این شبای احیا یه شبی هست که سرنوشت آدما رو تو کتابت مینویسی ...
17 مرداد 1391

عشقمان در 8 مرداد 1391 یکسال بزرگتر می شود

چهار سال  میگذرد چهار سال عشق چهار سال با تو بودن ومن خوشحال از اینکه عشقمان یک سال بزگتر شده وکفشدوزک زندگی آرام آرام پرواز میکند تا به سال پنجم نزدیک شود وگرمای عشقمان همانند مرداد در تابستان و خورشیدش طلایی تر از همیشه ودر این چار سال پیچک زندگی همچنان به سوی خورشید در حرکت است ومن  وتو هنوز چشم انتظار آن فرشته هستیم که از دور دستها مارا نگاه می کند ولبخندش تن مارا میلرزاند وای کی کفشدوزکم از ین پیچک بالا میرود و در آن بالا با خداست واز او یک فرشته میخواهد که برایم ان هدیه آورد آخر کفشدوزک من  تنها کفشدوزکی است که خدا را دید     ...
11 مرداد 1391

عشقمان در 8 مرداد 1391 یکسال بزرگتر می شود

چهار سال میگذرد چهار سال عشق چهار سال با تو بودن ومن خوشحال از اینکه عشقمان یک سال بزگتر شده وکفشدوزک زندگی آرام آرام پرواز میکند تا به سال پنجم نزدیک شود وگرمای عشقمان همانند مرداد در تابستان و خورشیدش طلایی تر از همیشه ودر این چار سال پیچک زندگی همچنان به سوی خورشید در حرکت است ومن وتو هنوز چشم انتظار آن فرشته هستیم که از دور دستها مارا نگاه می کند ولبخندش تن مارا میلرزاند وای کی کفشدوزکم از ین پیچک بالا میرود و در آن بالا با خداست واز او یک فرشته میخواهد که برایم ان هدیه آورد آخر کفشدوزک من تنها کفشدوزکی است که خدا را دید ...
11 مرداد 1391