ديگر ستاره ها هم برايم مي گريند
من تنهایم تنهای تنها
یادم میآید ستاره های آسمانت از تنهایی من میگریستند و من در این تنهایی بی انتها از تو خواستم از تو خواستم در این روزها که دلتنگم دیگر مرا تنها نگذاری
یک سال گذشت و من باز تنهايم با اين تنهايي تو بگو چه كنم
لاله هايي را ديدم كه از جوانمردي تو سر از خاك در آورده اند ومنتظر يك آرزوي خوب هستند كه به تنهايي عادت كرده
آرزوهايم را بردار و با خود ببر نميخواهم ديگر سنگيني آرزوهايم را با خود به دوش بكشم
وتنهاييم را از پنجره بيرون بنداز من ديگر طاقت شنيدن صداي تنهايي را در روز عاشورايت ندارم
چگونه در تنهاييم بار اين غم تاسوعايي را به دوش بكشم
مرا تنها نگذار نذر كرده ام سال ديگر با آرزوهايم سراغ تاسوعا و عاشورايت بيايم
تو را به فرشته اي كه به خداوند هديه دادي
تو را به تشنگي لبهايت
قسم ميدهم
آن روز را يادت هست تو تشنه آب بودي حالامن و فاطمه ات تشنه محبت تو هستيم
به اسم فاطمه ات قسم ت ميدهم كه مارا در عاشورايت تشنه رها نكني
ميخواهيم عشق را هديه كنيم به تو در سال ديگر با فرشته هايي كه هديه خداوند از سوي تو هستند تو را به فرشته تشنه ات قسم ميدهم ما را تنها نگذار در روز عاشورايت